پایگاه اطلاع رسانی صاعقه
واقعا سلامت از آن نعمتهايي است که تا زماني که هست هيچکس قدرش را نميداند. مثلا همين الان من به نحوي گرفتار شدهام که نميدانم بايد چه خاکي توي سرم بريزم. صدايم شبيه پيوند ناموفق الاغ و کلاغ شده آن هم توسط موسسه رويان...
آبريزش بيني که چه عرض کنم(!) آبريزش بدنياي پيدا کردهام که قادرم يک تنه مصرف بدون يارانه سد کرج را تامين کنم. عطسههايي ميزنم در حد دراکولايي که ترسيده باشد. حالا اين را هم ول کنيم که امروز براي يک امر حياتي رفته بودم به شهرک چيز... و نزديک بود يک سگ هم دنبالم کند و باز هم از اين بگذريم که دو همراه ناباب! در راه برگشت هم مسيرم بودند و چهها که گذشت. پيش دکتر هم رفتهام تازه. با اينکه معتقدم بيماري چيزي نيست که آدم بخواهد پول خرجش کند اما آن روز اول که مريض شدم قضيه اين شکلي نبود که. سرم به قدري درد ميکرد که قادر نبودم تکانش دهم و فردايش هم چشمم درد گرفته بود. اين شد که همگي به اتفاق گفتند سينوزيت است و همين روزهاست که دار فاني را وداع بگويي. اين شد که بفهمي نفهمي خودم هم کمي ترسيدم و گفتم نه بابا بگذار يک بار هم که شده پول توي جيب نظام سلامت و اطبا بريزم. به همين ترتيب عازم اورژانس بيمارستان محلهمان شدم. پزشک کشيک هم توي جلسه بود. هر چه آنجا گفتم مگر اورژانس نيست؟ براي چه دکترش توي جلسه است؟! پرستار هم ميگفت مگه شما اورژانسيه وضعيتت؟ ميخواستم خفهاش کنم. حالا من نه. آمديم و يک اورژانسي آوردند خدايي نکرده. بعد هم گفت آن وقت دکتر ميآيد...
بعد از آمدن دکتر، دوباره رفتم سراغشان، حضرات فرشتگان بيمارستاني سفيدپوش. دکتر در نيمنگاهي به حلقم 6 هزارتومان قبض نوشت و بعدش هم راجع به مسايل سياسي و اجتماعي به بحث پرداخت و بعدش هم با يک نسخه 3 خطي راهي داروخانهام کرد. يک آمپول همان خط اول برايم نوشته بود. آمپول را هم زديم. چشمتان روز بد نبيند. يکي دو ساعتي خوب شديم و بعد يکهو همين وضعيتي پيش آمد که هنوز هم گريبانگيرش هستم! عطسه، سرفه، دماغ قرمز، چشمهاي سرخ، کمي تب و لرز و از اين تفاسير خلاصه. حالا اينها را ولش کنيد. مادرم ميخواهد به زور يک آمپول ديگر هم به يک جاي ديگرم بزند! مشکل اينجاست که او هم آمپول زدن بلد نيست و ميترسم اشتباهي يک آمپول هوايي چيزي بزند و من به راستي به ملکوت اعلي بپوندم. اينجاست که آدمي که سلامتش در خطر است قدر تندرستي را خوب ميداند.اي...
البته به احتمال قريب به يقين مغزم هم دچار نقص فني شده و به خواب زمستاني رفته چرا که دائما در هپروت به سر ميبرم. چند روز ديگر هم امتحانات شروع ميشود. حتي اگر يادم باشد چه واحدهايي برداشتهام! خلاصه در جريان باشيد که اينجانب افقيافقي هستم و احتمال مسموميت دارويي هم دارم. صبحانه کلدچي?چي ميخورم و چي چي لي سديم. به جاي چايي هم يک ليوان شربت سينه ميخورم. قرص سرماخوردگي روز و شب هم ميخورم مانند بچهاي که نقل ميخورد. قرص جوشان هم چيز خيلي خوبي است و دائما ميخورم اما دريغ از يک ذره بهبود، يک ذره، فقط يک ذره.
پاورقي : يا من اسمه دواء و ذکره شفاء
.: Weblog Themes By Pichak :.